يادداشت پايگاه خبري تحليلي پيرغار؛
از اين جهت نامهنگاري چند نفر از همفكران آقاي رفسنجاني با رهبر عظيمالشأن انقلاب اسلامي خود نشان از ظرفيت بالاي ايشان و نصيحتپذير بودن اين حكيم عاليمقام دارد اما در اين ميان ادبيات به كار رفته در 2 نامه ارسالي از جانب خانم زهرا مصطفوي و آقاي علي مطهري دچار اشكالاتي است كه انتظار ميرود در نامهنگاران محترم نيز تا اين اندازه نصيحتپذيري وجود داشته باشد كه دست كم اين مقاله را تا انتها مطالعه كرده و بازنگري در اعمال خويش داشته باشند.
1- زشتترين پيامي كه خواسته يا ناخواسته با مطالعه نامههاي سرگشاده ارسالي به ذهن خوانندگان خطور ميكند «بيتوجهي نويسنده» به جايگاه رهبر عالي جهان اسلام است. بويژه اينكه ناخواسته تلاش شده است شأنيت رهبر انقلاب با سهم آقاي رفسنجاني از انقلاب برابر گرفته شود حال آنكه جايگاه رهبري مرتبط با اندازه فداكاري ديگران در گذشته يا حال براي تعالي جمهوري اسلامي ايران نيست كه اگر به كسوت بود هماكنون بايد طلحه و زبير و عليبن ابيطالب را همرتبه فرض ميكرديم. جايگاه رهبري با هيچ جايگاه بحق يا ناحق بهدست آمده ديگري قابل مقايسه نيست پس توصيه به رهبر انقلاب مبني بر اينكه اگر هاشمي كنار رهبري نباشد شأنيت انقلاب به خطر خواهد افتاد يا بيان لاطائلاتي مشابه «فلاني شناسنامه انقلاب است» فقط براي امثال آلن اير و وندي شرمن حجت محسوب ميشود.
2 - انقلاب اسلامي وابسته به هيچ شخصي حتي خود رهبر انقلاب نيست كه اگر چنين بود با عزل قائممقام رهبري در آخرين سال حيات معمار فداكار انقلاب اسلامي اصولا بايد پايههاي اسلام در ايران متزلزل ميشد! يا مثلا با تقابل علي(ع) برادرخوانده پيامبر و عايشه همسر پيامبر دين دچار خدشه ميشد! ردصلاحيت رفسنجاني همان طور كه خود ايشان و نامهنگاران محترم در جريان هستند كمترين كاري است كه براي حفظ جمهوري اسلامي تاكنون در برابر بيقانونيهاي گسترده اين خانواده بروز يافته است؛ حال چنين مصلحت انديشه شده و قانون حكم به مدارا كرده است.
پس وصول طلب ملت از حزب اشراف موكول است به يومالحساب نه اينكه فراموش شده باشد خداي ناكرده!
3- لفظ تقليل دعواي ملت و جريان مورد حمايت بيگانگان به «اختلاف نظر» ميان زيد و عمرو به اندازه سقيفه خطرناك است. گويي مراد اين است كه به مردم بفهمانند سليقه آقاي هاشميرفسنجاني در امر حكومتداري «اسلامي» متفاوت با رهبري است پس هر كه دلش بيشتر براي انقلاب و مردم ميسوزد بايد كوتاه بيايد! نخير، معضل بر سر پيمودن مسير مبتني بر ارزشهاي اسلامي و مسير دلخواه غرب دقيقا برخلاف آرمانهاي انقلابي ملت است. چنين اختلافي پايان نميپذيرد مگر با جاري شدن حق! و اين يعني جنگ جنگ تا رفع كل فتنه! اين همان جنگ اشراف با جمهوريت است كه 8 ماه در خيابانهاي تهران با پشتيباني مالي، رسانهاي و مديريتي محور خبائث جهاني ادامه يافت و همفكران آقاي هاشميرفسنجاني را هرگز وادار به حضور در ميدان مبارزه نكرد. اما غلامحسين كبيري را به اندازهاي غيرتي كرد كه خونش بر سنگفرشهاي سعادتآباد تهران جاري شد.
4- خصوصيت فتنه اين است كه جبهه حق را خالص ميکند، حال آنكه هدف جمهوري اسلامي هرگز افشاي ذات دروني انسانها و تمايلات پنهاني در قلب آنها نبوده و نيست اما اين سنت الهي است. دانه دل انسانها را آشكار ميکند در ميانه فتنهها و ابتلائات پي در پي! ملت خوشحال نيستند از اينكه هاشميرفسنجاني به جد تصميم گرفته است از قطار انقلاب پياده شود اما قطعا آن كه از اين معامله ضرر ميكند خود اوست نه جمهوري اسلامي! كما اينكه علي (عليهالسلام) از جنگ جمل هيچ متضرر نشد بلكه تحسين الهي را بيش از پيش برانگيخت.
5- عاقل محاسبه ميكند! وقتي حمايت همه اركان جبهه شياطين را از خود ميبيند «درد» ميكشد و رجوع ميكند به كارنامه خويش! موضعگيريهاي روساي حزب خود را چند باره مرور ميكند.
6- ما نسل سوميها با توسل به سنت پسنديده گذشتگان نصيحت ميكنيم پيشكسوتان انقلاب را تا مجدد محاسبه كنند اعمالي را كه منجر به حمايت تمام قد رسانههاي وابسته به صهيونيست اعظم «مرداك» از آقاي هاشميرفسنجاني در دوره كوتاه تبليغاتي اخير شد. دلسوزانه ميخواهيم همه دوستداران آقاي هاشميرفسنجاني بينديشند و تدبر كنند در سيره فردي كه امت امام روزگاري نهچندان دور در حمايت از او شعار ميداد و امروز آمريكا و انگليس و اسرائيل گريبان چاك ميدهند براي ردصلاحيت وي! آيا اندازه اين ردصلاحيت در حد دعواي زيد و عمرو يا اختلاف سليقهاي كودكانه است؟ لطيفه ساختهاند ملت... سن اميد به زندگي در ايران«72 سال»! سن اميد به قدرت «80 سال»! دست ما را بگير يا ستارالعيوب!